زوال از یک روستا شروع شد. صد و بیست سال مغولها هر چه خواستند در ایران کردند؛ جنایتی نبود که از آن چشم پوشیده باشند. از کشتن صد هزار نفر در یک روز گرفته تا و غارت
در تاریخ دورهٔ مغول، چنان یأسی میان مردم ایران وجود داشت که حتی در برابر کشتن خودشان هم مقاومت نمیکردند.
ابن اثیر مینویسد: یک مغول در صحرایی به هفده نفر رسید و خواست همه را با طناب ببندد و بکشد؛ هیچ کس جرات نکرد مقاومت کند جز یک نفر، که همان یکنفر او را کشت!
داستان از روستای باشتین و دو برادر که همسایه بودند شروع میشود؛ چند مغول بیابانگرد به خانهٔ این دو میروند و ن و دخترانشان را طلب میکنند. برخلاف ۱۲۰سال قبلش، دو برادر مقاومت میکنند و مغولان را میکشند؛ مردم باشتین اول میترسند، ولی مرد شجاعی به نام «عبدالرزاق» دعوت به ایستادگی میکند.
خبر به قریههای اطراف میرسد؛ حاکم سبزوار مامورانی را میفرستد تا دو برادر را دستگیر کنند. «عبدالرزاق» با کمک مردم روستا ماموران را میکشد. در نهایت حاکم سبزوار سپاهی چند صد نفره را به باشتین میفرستد، ولی حالا خیلیها جرأت مقاومت پیدا میکنند؛ «عبدالرزاق» فرمانده قیام میشود.
در چند روستا، مردم مغولان را میکشند و خبرهای مغولکشی کمکم زیاد میشود. «عبدالرزاق» نام سربداران بر سپاهیان از جان گذشتهاش میگذارد. فوجفوج مردمان به ستوه آمده از ستم مغولها به باشتین میروند تا به «عبدالرزاق» بپیوندند و در برابر سپاه «ارغونشاه» (حاکم سبزوار) بایستند.
«عبدالرزاق» بر «ارغونشاه» پیروز میشود و سبزوار فتح میشود؛ پس از صد و بیست سال ایرانیان بر مغولها فائق میشوند. آن روز حتماً پرشکوه بوده است.
طغای تیمور ایلخان مغول، یک ایلچی مغول را میفرستد تا سربداران از او اطاعت کنند؛ سربداران او را هم میکشند و از طغای تیمور میخواهند که اطاعت کند. سربداران به جنگ طغای تیمور میروند و او را شکست میدهند و این نقطهٔ پایان ایلخانان مغول است.
پ ن : توجه کنید حکومت ظالمانه مغول 120 سال طول کشیده بود و به تبع بسیار ریشه دوانده بود
حکومت با کفر باقی میماند ولی با ظلم هرگز هرچند 120 ساله باشد.
هر کجا که باشیم حتی در یک روستای دورافتاده نباید در برابر ظلم تسلیم شد
«عبدالرزاق» ,باشتین ,مغول ,سربداران ,مقاومت ,سبزوار ,حاکم سبزوار ,طغای تیمور منبع
درباره این سایت