نوشته ی پیش رو متن بیانات و منطق امام خمینی در مورد اینکه چرا شاه در مقابل خواست مردم باید کنار برود؟
همه مجله نویس ها این را دیدند اونهایی که رفتند در ایران و تماشا کردند این مسائلی که ایران واقع شد همه دیدند که مملکتی است که اهالیش با آرامش ، چندین میلیون جمعیت در سراسر مملکت با آرامش راه افتادند مرد و زن و بزرگ و کوچک توی خیابان ها و حرفشان این بوده است که ما این شاه را نمی خواهیم. ما فرض می کنیم که شاه خیلی هم مرد سالمی فرض کنید باشد خیلی هم آدم صحیحی باشد. خیلی هم خدمتگزار به مردم باشد. خب وقتی مردم یه خدمتگزاری را نخواستند باید کنار برود ما فرض می کنیم این طور که خیلی ایشان مصالح مملکت را ملاحظه کرده است. ایشان می خواهد آزادی بدهد. ایشان می خواهد مملکت را مستقل کند. ایشان می خواهد مملکت را به تمدن نو برساند. همه ی این ها را ما فرض می کنیم صحیح ، می خواهد یک همچین کارهایی را بکند. لکن اهالی مملکت می گویند ما این را نمی خواهیم که سلطان ما باشد سرنوشت مملکت با خودشان است. ما همچین خدمت گزاری را نمی خواهیم ایشان بروند کنار ما خودمان یک خدمتگزار دیگر جایش می گذاریم ما فرض می کنیم اگر ایشان آن طور هم بود مثل سایر مثلا انسان ها یک انسانیتی داشت باز هم اهالی یک مملکت حق داشتند به این که بگویند ما این خدمتگراز را، این آدم بسیار صالح و خوب را که می خواهد مملکت ما را بهشت برین بکند ما نمی خواهیم ایشان بهشت برین بکند مملکت ما را ، حق ندارند این را بگویند حقوق بشر این نیست که هر کسی ، هر بشری حق دارد که سرنوشت خودش را خودش تعیین کند این ها می خواهند سرنوشت خودشان را خودشان تعیین کنند و این آقای خدمتگزار را نمی خواهند
بعد از شنیدن این سخنان سه سوال به ذهن متبادر می شود؛
1- آیا صدا و سیما جرات پخش کردن این بیانات امام خمینی را دارد؟
2- نسل جدید در خیالش می گنجد که جمهوریت و نقش مردم چنین جایگاهی در منظومه فکری ایشان داشته؟
3- امروز "خواست مردم" در اداره کشور چه جایگاهی دارد؟
وقتی شاه مدعی شد:
«من آزادی لازم را به مردم و مطبوعات داده ام» امام خمینی چهار شاخص و معیار را برای سنجش ادعای شاه مطرح کرد؛
1- چرا در مطبوعات و رادیو تلوزیون به شاه انتقاد نمیشود و فقط به دولت انتقاد میشود؟
2- آیا می توان از شاه در یک دادگاه شکایت کرد و او هم مانند یک فرد عادی در محکمه حاضر شود و "پاسخگوی" رفتار و مواضع خود باشد؟
(سیره حضرت علی علیه السلام )
3- آیا نمایندگان مجلس میتوانند به شاه انتقاد کنند و او را بازخواست نمایند؟ اگر مجلس، مجلس بود در برابر شاه می ایستاد.
4- اگر شاه راست میگوید اعلام کند که طرفداران من در شمال شهر تجمع کنند و مخالفان من بروند در چند جای دیگر شهر تجمع کنند.
پ.ن:
امام خمینی برای تضمین آزادی و عدم رابطه سلطه گرانه وعده داد که در جمهوری اسلامی "هر فردی" از افراد ملت حق دارد مستقیما و در مقابل سایرین زمامدار مسلمین را استیضاح کند و به او انتقاد کند و زمامدار موظف است پاسخگو باشد
پ ن م: شاه که گذشت و رفت حال می شود از ای به عنوان رهبر ایران سوال کرد
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوِم محنت از پی آن تا کند خراب بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایّام ناگهان بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام بر حلق و بر دهانِ شمانیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غُرّش شیران گذشت و رفت این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غُبارش فرونشست گرد سُم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمع ها بکُشت هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروان سرای بسی کاروان گذشت ناچار کاروان شما نیز بگذرد
ای مُفتخر به طالعِ مسعود خویشتن تاثیر اختران شما نیز بگذرد
این نوبت از "کسان" به شما "ناکسان" رسید نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
بیش از دو روز بود از آن دگر کسان بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمّل سپر کنیم تا سختیِ کمان شما نیز بگذرد
در باغ دولت دگران بود مدّتی این گُل،ز گُلستان شما نیز بگذرد
آبیست ایستاده دراین خانه مال وجاه این آب ناروان شما نیز بگذرد
ای تو رمه سپُرده به چوپان گرگ طبع این گُرگیِ شبان شما نیز بگذرد
پیل فنا که شاه بقا مات حُکم اوست هم بر پیادگان شما نیز بگذرد
"ای دوستان خواهم که به نیکی دُعای سیف یک روز بر زبان شما نیز بگذرد"
پ ن : خدا رحمت کنه سیف فرغانی را گویی آینده نگری کرده و برای حال ما این شعر را سروده
زوال از یک روستا شروع شد. صد و بیست سال مغولها هر چه خواستند در ایران کردند؛ جنایتی نبود که از آن چشم پوشیده باشند. از کشتن صد هزار نفر در یک روز گرفته تا و غارت
در تاریخ دورهٔ مغول، چنان یأسی میان مردم ایران وجود داشت که حتی در برابر کشتن خودشان هم مقاومت نمیکردند.
ابن اثیر مینویسد: یک مغول در صحرایی به هفده نفر رسید و خواست همه را با طناب ببندد و بکشد؛ هیچ کس جرات نکرد مقاومت کند جز یک نفر، که همان یکنفر او را کشت!
داستان از روستای باشتین و دو برادر که همسایه بودند شروع میشود؛ چند مغول بیابانگرد به خانهٔ این دو میروند و ن و دخترانشان را طلب میکنند. برخلاف ۱۲۰سال قبلش، دو برادر مقاومت میکنند و مغولان را میکشند؛ مردم باشتین اول میترسند، ولی مرد شجاعی به نام «عبدالرزاق» دعوت به ایستادگی میکند.
خبر به قریههای اطراف میرسد؛ حاکم سبزوار مامورانی را میفرستد تا دو برادر را دستگیر کنند. «عبدالرزاق» با کمک مردم روستا ماموران را میکشد. در نهایت حاکم سبزوار سپاهی چند صد نفره را به باشتین میفرستد، ولی حالا خیلیها جرأت مقاومت پیدا میکنند؛ «عبدالرزاق» فرمانده قیام میشود.
در چند روستا، مردم مغولان را میکشند و خبرهای مغولکشی کمکم زیاد میشود. «عبدالرزاق» نام سربداران بر سپاهیان از جان گذشتهاش میگذارد. فوجفوج مردمان به ستوه آمده از ستم مغولها به باشتین میروند تا به «عبدالرزاق» بپیوندند و در برابر سپاه «ارغونشاه» (حاکم سبزوار) بایستند.
«عبدالرزاق» بر «ارغونشاه» پیروز میشود و سبزوار فتح میشود؛ پس از صد و بیست سال ایرانیان بر مغولها فائق میشوند. آن روز حتماً پرشکوه بوده است.
طغای تیمور ایلخان مغول، یک ایلچی مغول را میفرستد تا سربداران از او اطاعت کنند؛ سربداران او را هم میکشند و از طغای تیمور میخواهند که اطاعت کند. سربداران به جنگ طغای تیمور میروند و او را شکست میدهند و این نقطهٔ پایان ایلخانان مغول است.
پ ن : توجه کنید حکومت ظالمانه مغول 120 سال طول کشیده بود و به تبع بسیار ریشه دوانده بود
حکومت با کفر باقی میماند ولی با ظلم هرگز هرچند 120 ساله باشد.
هر کجا که باشیم حتی در یک روستای دورافتاده نباید در برابر ظلم تسلیم شد
درباره این سایت